در هر صورت، خوشبختانه آدمیزاد دیگر به طور ناگریز در معرض خطر مرگ نیست. آدم دیگر لازم نیست بترسد حتی در زمستان؛ موفق شده که هوسهای موسمی برای همخوابگی را رها کند. با این حال وقتی که مبارزه به پایان میرسد سلاحها مایه دردسرند. نظم برقرار شده بود و توانایی کنترل سکس و نیروی انسانی به جای طبیعت دیگر در اختیار آدم بود. برای همین رابطه جنسی مثل بلیط اتوبوس شد: باید که در هر بار استفاده سوراخ میشد. البته که باید مراقب میبودید که ببینید بلیط اصل باشد. ولی این مراقبت کردن به شدت طاقتفرساست؛ دقیقاً مثل پیچیدگی نظم. هر گونه سندی – قرارداد، گواهینامه، شناسه، کارت، کارت عضویت، توصیهنامه، نوشته، اجارهنامه، گواهی موقت، موافقتنامه، گواهی درآمد، رسید، حتی شجرهنامه- هرگونه کاغذ قابل دسترسی باید بررسی شود.
به
لطف اینهمه مراقبت، همخوابگی زیر تودهای
از رسیدها مثل یک کرم دفن شدهاست. البته
فکر کنم که اگر این راضی کننده بود مشکلی
نبود. اما
آیا با همه اینها این پایان کار رسیدها
بود؟ آیا چیز دیگری نبود که فراموش
کردهبودیم تا آشکار کنیم؟ زن و مرد، هر
دو اسیر یک حسادت پنهانی هستند، همیشه
مشکوکاند که طرف دیگر چیزی را ناگفته
باقی گذاشته باشد. برای
نشاندادن صداقتشان مجبورند که همیشه
سند جدیدی صادر کنند. هیچکس
نمیداند که چه زمانی قرار است که این
ماجرا متوقف شود،انگار که سندها بیانتها
باشند.
قسمتی
از رمان زن در ریگ روان
نوشته
آبه کوبو به ترجمه ع
پ.ن.:
عکس
از فیلم زن در ریگ روان ساخته تشیگاهارا
هیروشی
No comments:
Post a Comment