Tuesday, October 1, 2013

یک تلاش بیهوده


ولی حتی بیشتر از ماجرای دفترچه خاطرات، این موضوع که او به دقت اطلاعات هر رمان و داستان کوتاهی را که از پانزده شانزده‌‌ سالگی خوانده بود نگه داشته، باعث حیرت شیمامورا بوداین اطلاعات تا حالا ده دفترچه را پرکرده بود.

«تو نقد‌‌ هم می‌نویسی، نمی‌نویسی؟»
«هیچ وقت نمی‌توانم همچنین کاری بکنمفقط اسم نویسنده و شخصیت‌ها و نوع رابطه‌شان را می‌نویسمهمه‌اش همین است

«ولی خوب این به چه دردی می‌خورد؟»
«هیچ»
«یک تلاش بیهوده»
«کاملا بیهوده.» با شوق جواب داد، انگار که تایید اهمیت کمی برایش داردبه هر حال نگاه موقرانه‌ای به شیمامورا کرد.
یک تلاش کاملا بیهودهبه دلایلی شیمامورا می‌خواست تا بر روی این نکته تایید کنداما، در آن لحظه مجذوب او، شیمامورا آهنگ باران را که بر سرش می‌ریخت دوست داشتمی‌دانست که در حقیقت این کار برای او نه تنها تلاشی بیهوده نبوده، بلکه به نوعی پاک کننده و تطهیر کننده روح زن بوده‌است.
به نظر می‌رسید که صحبتِ زن در باره رمان‌‌ها هیچ ارتباط خاصی با ادبیات به مفهوم رایج کلمه نداشته باشدتنها ارتباط دوستانه‌ زن با مردم این دهکده از تبادل مجلات زنان ناشی می‌شد و بعد از آن می‌رفت به امان خودش تا برای خودش بخواندفارغ از هرگونه تبعیض وبا درک کمی که از ادبیات داشت، حتی کتاب‌ها و مجلاتی که در اتاق‌های مهمانخانه پیدا می‌کرد را هم قرض می‌گرفتفقط تعداد کمی از نویسندگان جدید که اسم‌شان به گوشش رسیده بود برای شیمامورا آشنا بودندرفتارش به گونه‌ای بود که انگار از ادبیات سرزمین بسیار دوری حرف می‌زندچیزی تنها در آن بود، چیزی غمگین، چیزی شبیه به گدایی که همه علایق‌اش را از دست داده باشد.


 قسمتی از رمان سرزمین برفی 
نوشته کاواباتا یاسوناری به ترجمه ع.

No comments:

Post a Comment