داخل خانه، در راهرویی که اتاقها را به هم وصل میکرد، باد سردی وزید. حتی درون اتاق مادر در مرکز خانه هم وزید. اگر کسی میخواست با مادر صحبت کند صدای باد مزاحمش میشد. مادر احتمالاً میداند این اتاقی است که در آن خواهد مرد. خانواده کاتوسوتوشی هم احتمالاً میدانند. تنها چیزی که نمیدانند این است که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد. تا زمانی که آن اتفاق بیافتد، کاتسویوشی و خانوادهاش به راه رفتن در داخل آن راهرویی که از اتاق مادر با تنها یک در کشویی جدا شدهبود ادامه خواهند داد. دستشویی خواهند رفت، داخل آشپزخانه غذا خواهند خورد و طبقه بالا خواهد رفت. پسرک گریان بعد از دعوا با دوستش از آنجا خواهدگذشت. دخترک به اتاق خودش خواهدرفت. همه حمام خواهندکرد. همه در راهرو رفتوآمد خواهند کرد.
مادر
فقط برای سه وعده روزانه بیرون میآید
تا به بقیه در آشپزخانه ملحق شود.
دیگران
نمیدانند که باقی وقتها را
چگونه میگذراند نه در خاطرشان میمانند
که گاهی اوقات داخل اتاقش سری بزنند.
خواهر
این بار آمده بود که شاید مادر را با خود
ببرد و به نوبت خودش برای مدتی مراقبش باشد.
خواهر
برای مادر جلبک دریایی بو داده و کیک
اسفنجی میآورد که نرم است و خوردنش
آسان.
میداند که اگر مشخص کند این چیزها را فقط
ویژه مادر خریدهاست قدرش بیشتر دانستهمیشود.
تا
همین سه چهار سال پیش مادر برای خواهر از
سبک زندگی کاتسوتوشی و همسرش که با سبک
زندگی خودش متفاوت بود، شکایت میکرد اما
حالا دیگر توانی برای شکایت ندارد.
آدمهای
خارج از اتاق مادر او را کاملاً به حال
سرنوشتش رها نمیکنند.
در
عوض به نظر میرسد که با مهربانی مراقب
او هستند.
حتی
وقتی مادر دیگر نتواند راه برود و
شروع کند به غداخوردن و مدفوع کردن در رختخواب، رهایش نخواهند کرد تا
به حال خود بمیرد، همسر کاتسوتوشی همیشه
میگوید که او مراقب مادر شوهرش خواهد
بود.
با
این حال معلوم نیست که آیا مادر تکتک آن
لحظهها تا دم مرگ را به عنوان سالهای
زندگی خود در نظر میگیرد.
[...] مادر
در اتاق خودش حکمرانی کرد.
دنیایش
بود.
آنجا،
او مطمئناً هنوز زنده بود.
اگر
همه دنیای بیرون در هم میشکست، او مطمئناً
به زندگی ادامه میداد.
انسانی
پیر، با پلکهای افتاده و موهایی نازک،
شبیه ترکیبی از خاکستری و قهوهای، هنوز
همانجا بود.
با
صدا نفس میکشید، نه آرام مثل یکگیاه.
از داستان کوتاه روز مرگِ عزیز
نوشته تامیوکا تائهکو به ترجمه ع
پ.ن. عکس از ایهارا میوکو است.
No comments:
Post a Comment